رسول خدا صلى الله عليه و آله در مسجد نشسته بودند كه مردى وارد شد و آن حضرت به احترام او از جاى خويش برخاست . مرد گفت : اى رسول خدا! جاى گسترده و وسيع است . آن حضرت فرمود: اين از حقوق مسلمان بر مسلمان ديگر است كه چون وى را براى نشستن نزديك خويش ديد، براى او جابجا شود.

 




قافله چندين ساعت راه رفته بود.آثار خستگى در سواران و در مركبها پديد گشته بود.همينكه به منزلى رسيدند كه آنجا آبى بود،قافله فرود آمد.رسول اكرم نيز كه همراه قافله بود شتر خويش را خوابانيد و پياده شد.قبل از همه چيز،همه در فكر بودند كه خود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم كنند. رسول اكرم بعد از آنكه پياده شد،به آن سو كه آب بود روان شد،ولى بعد از آنكه‏ مقدارى رفت،بدون آنكه با احدى سخنى بگويد به طرف مركب خويش بازگشت. اصحاب و ياران باتعجب با خود مى‏گفتند آيا اينجا را براى فرودآمدن نپسنديده‏ است و مى‏خواهد فرمان حركت بدهد؟چشمها مراقب و گوشها منتظر شنيدن فرمان‏ بود.تعجب جمعيت هنگامى زياد شد كه ديدند همينكه به شتر خويش رسيد، زانوبند را برداشت و زانوهاى شتر را بست و دومرتبه به سوى مقصد اولى خويش‏ روان شد. فريادها از اطراف بلند شد:«اى رسول خدا!چرا ما را فرمان ندادى كه اين كار را برايت بكنيم،و به خودت زحمت دادى و برگشتى؟ما كه با كمال افتخار براى انجام‏ اين خدمت آماده بوديم.». در جواب آنها فرمود:«هرگز از ديگران در كارهاى خود كمك نخواهيد،و به‏
ديگران اتكا نكنيد ولو براى يك قطعه چوب مسواك باشد.» (1)


(1) لا يستعن احدكم من غيره ولو بقضمة من سواك.كحل البصرمحدث قمى،صفحهء 96.



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد